فرازندگی

                                                                                                          سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

«از شیوه‌های آغازیدن یک کتاب که در ملوک راقیه مألوف است، ‌بنده‌ی کمترین بر این باور است که شیوه‌ای که خود به کار بسته بهترین شیوه است- چون از دید حقیر این مذهبی‌ترین شیوه است- چرا که نوشتن نخستین جمله را کمر بستم و بعد برای دومین جمله به قادر متعال توکّل نمودم...»

(زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی، ‌لارنس استرن)

  

اگر از من درباره‌ی امکان سفر در زمان نظر بخواهید جوابم مثبت و از نشانه‌های آن کتاب «تریسترام شندی» است. واقعاً منطقی نیست که چنین کتابی در آن زمان نوشته شود؛ رمانی به‌اصطلاح پست‌مدرن پیش از ظهور مدرنیسم در ادبیات. «فراداستان» (Metafiction) حضور خودآگاهی در داستان است یعنی نویسنده با نشانه‌هایی به خواننده داستان‌بودن متن را یادآور می‌شود و پرسش‌هایی را درباره‌ی رابطه‌ی متن و واقعیّت پیش می‌کشد.

  

یکی از برجسته‌ترین نویسندگان به این روش جان بارت بود که چند روز پیش در ۹۳ سالگی درگذشت. ظاهراً جز در مقاله‌های منتقدان ادبی در عرصه‌ی عمومی چندان شناخته نبود و گرنه سایتهای ایرانی خبر فوتش را اینقدر بی‌سروصدا از روی هم کپی نمی‌کردند. او که بسی بیش از اکثر برندگان جوایز ادبی مهم مرزهای ادبیات را توسعه داد با اوّلین مقاله‌اش «ادبیات فرسودگی» -که مانیفست پست‌مدرنیسم ادبی تلقی می‌شود- و سالها بعد با «ادبیات بازپروری» و «موازی‌ها»، از رویکردهای کهنه‌ی ادبی انتقاد و گفت که باید محدودیّت‌های ادبی را علیه خود به کار گرفت تا بتوان طرحی نو درانداخت. برای مطالعه‌ی بیشتر: «گمشده در شهربازی» و «مهمانی رومی».

 

بر قیاس فراداستان «فراسینما» یا فرافیلم هم داریم. جایی که فیلم بیننده را از اینکه در حال  دیدن یک روایت تصویری است آگاه می‌کند مثلاً یکی از شخصیّتها برمی‌گردد و رو به دوربین چیزی می‌گوید. با این توصیف بسیار ابتدایی حتماً یاد وودی آلن می‌افتید. امّا بهترین اثر وودی آلن که از دید من در این قالب می‌گنجد «ملیندا و ملیندا»ست. چند نویسنده در یک کافه درباره‌ی معنای زندگی و اینکه زندگی در اصل تراژدی است یا کمدی بحث می‌کنند. آنها در جستجوی پاسخ تلاش می‌کنند دو روایت کمیک و تراژیک از یک داستان را برای هم تعریف کنند و بعد ما آن دو روایت را می‌بینیم. نوعی دیدگاه ملهم از فیزیک نوین که دیدگاه ماست که به واقعیّت شکل می‌دهد و نه به عکس. واضح است که آن نویسندگان به هیچ نتیجه‌ی قطعی نمی‌رسند.

  

در شبکه‌های اجتماعی فارسی لابد دیده‌اید که یک خبر روز -که چه بسا خبری تلخ هم هست- چقدر زود و ساده تبدیل به دستمایه‌ی جوک و طنز می‌شود. در واقع قبل از تکرار تاریخ به شکل کمیک که مارکس می‌گفت، ما خود روایت مضحک آن را برای فرار از تلخی زیست مشقّت‌بار و قرون وسطایی در ایران ارائه می‌کنیم، شاید بتوانیم تا حدّی از بار تلخی ‌آن بکاهیم. اجازه بدهید یک اصطلاح نیمه‌تراژیک-نیمه‌کمیک را من برای شرایط ایران کنونی پیشنهاد بدهم: فرازندگی.

عملیّات مرداب

                                                                                                              شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳  

 

عملیّات اسرائیل در مرداب رفح به یک دوراهی بزرگ رسیده، از یک سو فشار افکار عمومی داخل اسرائیل بر نتانیاهو و بی‌حاصلی حمله به غزّه و از یک سو جوّ بی‌سابقه‌ی روشنفکران، ‌دانشجویان شبکه‌های اجتماعی و اعتراضات خیابانی در جهان، بازی دوسرباختی را برای اسرائیل رقم زده است.

  

نقد سیاست امریکا در قبال فلسطین در سطح اوّل رسانه‌های امریکا هیچگاه تا این حد پیش نرفته بود و استعفاهای پیاپی مقام‌های دولتی دودستگی بی‌سابقه‌ای را در میان هیئت حاکمه نشان می‌دهد. خوشبختانه جان استیوارت خوب موقعی برگشت و نقد سیاست دوگانه‌ی امریکا در برابر جنگ اوکراین و فلسطین حالا دیگر امری عادی شده است. دیگر به سادگی نمی‌توان به اعتراض علیه اسرائیل انگ یهودستیزی زد و برای اوّلین‌بار امریکا در این دست اعتراضات از اروپا پیشی گرفته است.

 

آنچه در این میان مضحک است استقبال رسانه‌های نظام از اعتراضات دانشجویی امریکاست. این اعتراضات سرسوزنی نزدیکی به افکار و اهداف نظام حاکم بر ایران ندارد. نقد اسرائیل با نفی و نابودی اسرائیل تفاوت دارد و این اعتراضات مبتنی بر معیارهایی در سیاست‌ورزی است که در صورت مصداق‌یابی به طریق اولی شامل نظام ولایی می‌شود. سرسپردگان نظام هر مشابهتی را دلیل همراهی می‌بینند در حالی‌که مثلاً چپ ایرانی نیز منتقد سفت‌وسخت اسرائیل و امریکاست ولی به همین اندازه علیه نظام ولایی نیز موضع می گیرد.

  

 زندگی دانشجویی دارای دو ویژگی بزرگ است یکی حقیقت‌خواهی و آرمان‌جویی و دیگری عدم دلبستگی به شغل و مقامی که باعث احتیاط و محافظه‌کاری شود. اوّلین اعتراضات بزرگ علیه نظام از سال ۷۸ آغاز شد که به وضوح صبغه‌ی دانشجویی داشت و پس از آن نیز از ۸۸ تا خیزش مهسا دانشجویان در متن اعتراضات بوده‌اند. خنده‌دار است که کسانی که دانشگاه را پادگان کردند،‌ حالا از جوّ بی‌سابقه‌ی دانشگاهها در امریکا ابراز خوشحالی کنند. نسل زد اگر در امریکا منتقد حاکمان است، حدّاکثر با بازداشت موقّت روبه‌رو می‌شود ولی نسل زد معترض در ایران اگر کشته نشود با بدنی پر از ساچمه و احیاناً چشم نابینا باید به دنبال درمان باشد. دفاع از دانشجو به شما نیامده آقایان!

 

پ.ن: «عملیّات مرداب» فیلمی با نام اصلی «Southern Comfort» بود که برای اوّلین‌بار اوایل دهه هفتاد از تلویزیون ایران پخش شد. فیلم درباره‌ی گروهی از سربازان امریکایی بود که به یک مانور نظامی می‌روند امّا به طور ناخواسته با کیجن‌ها (فرانسوی‌تباران جنوب امریکا) درگیر می‌شوند و تلفات می‌دهند. کیجن‌ها برای پوشاندن خطای خود تصمیم می‌گیرند که هیچ‌کس از اعضای گروه را زنده نگذارند ولی در یک تعقیب و گریز طولانی بالاخره دو نفر موفّق می‌شوند که خود را نجات دهند. صداوسیما با حذف درگیری سربازان با کیجن‌ها و تغییر دیالوگها اینطور القا کرد که این افراد از متمرّدان جنگ ویتنام‌اند و این رزمایش در اصل برای حذف آنان است و ارتش امریکا پشت ماجراست. در پایان که ماشینی با آرم ارتش امریکا نزدیک می‌شود صدای رگباری به فیلم افزوده شده گویا دو نفر نجات‌یافته ندانسته به قاتلان خود پناه آورده و به دست نیروهای خودی کشته می‌شوند. یک نمونه‌ی عجیب از سانسور رسانه‌های نظام که تا همین حالا نه فقط درباره‌ی فیلمها بلکه در پوشش و تفسیر جهت‌دار اخبار جهان نیز اعمال می‌شود.

اتاق فکر اعدام

حاشیه بر اخبار -۹۷                                                                             چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

  

صدور حکم اعدام برای توماج صالحی

- بررسی صدور اینگونه احکام نشان می‌دهد که اتاق فکری امنیّتی پشت آن است و اعدام نه حکمی قضایی و نه صرفاً اشدّ مجازات یا آخرین راه چاره است؛ اعدام روشی برای تثبیت پایه‌های حکومت در ۴۵ سال اخیر است و به یادآوردن اینکه قدرت دست کیست. همیشه افرادی هستند که «زیر تیغ» باشند؛ بسته به شرایط اجتماعی یک یا چندتا از آنان انتخاب می‌شوند. گاهی به مرگ می‌گیرند تا به تب راضی شوند، گاهی ققط برای ترساندن است و گاهی ادامه‌ی سیاست همیشگی است. الآن و پس از حمله به اسرائیل و بازگشت گشت ارشاد،‌ گویی به یک قدرت‌نمایی دیگر نیاز بود.

 

بازگشت گشت ارشاد همزمان با حمله به اسرائیل

- هیچگاه تا کنون اینگونه برجسته‌ترین وجوه سیاست داخلی و خارجی نظام به هم نزدیک نبوده‌اند و همدیگر را تکمیل، تفسیر و تعبیر نکرده‌اند. حراست از مهمترین وجه ظاهری حکومت یعنی پوشش زنان و کاریکاتوری از تلاش برای نابودی اسرائیل (به جای حمایت از تشکیل کشور فلسطینی)؛ دو امری که حکومت ولایی در جهان به تنهایی دنبال می‌کند و باعث انزوای بین‌المللی و تضعیف پایگاه اجتماعی آن شده است. 

 

تنها کسی که پس از تعلیق گشت ارشاد مدام بر اجرای مجدّد آن اصرار داشت شخص رهبرنظام بود؛ الآن و طرح اینکه رئیسی آن را برگرداند یا تصمیم مشترک اژه‌ای و او بود یا فلان تویت یکی از سرسفره‌نشینان بیت چه معنایی دارد، ردگم‌کنی است. مانند بسیاری از امور مملکتی او آمر است و پنهان‌شدن پشت صد حاجب هم نمی‌تواند مسئولیّتش را در قبال عواقب آن از وی سلب کند. 

  

افشای نقش سرلشکر فراری، سردار علیرضا عسکری در لودادن بخش پنهان برنامه‌ی اتمی

- سیاه‌ترین بخش نظام در این پنج دهه پستوهای امنیّتی-قضایی آن بوده که منتقد را به معترض، معترض را به مخالف و مخالف را به برانداز تبدیل کرده است. فکر کنم نیاز چندانی به مثال‌آوردن نباشد. عسکری به خاطر پرونده‌های مالی و جنسی دستگیر شد و با او رفتاری شد که همانجا تصمیم به بریدن از نظام گرفت و کرد آنچه کرد. حالا بازجویانی که در اندرونی نظام به صراحت خود را «خدا» می‌خوانند باید نتیجه‌ی اعمال خود را ببینند.

  

 مقام ارشد حماس: در صورت تشکیل کشور فلسطین سلاح‌هایمان را روی زمین می‌‌گذاریم.

- این را حماس پیشتر به زبانی دیگر هم گفته بود. تشکیل کشور فلسطین دو دشمن دارد: راستگرایان اسرائیل و ولائیان ایران. پی‌گیری چنین رؤیایی تنها راه صلح در خاورمیانه است. خوشبینانه بخواهیم به وتو امریکا در برابر تحقّق این رؤیا نگاه کنیم،‌ نگه‌داشتن آن به عنوان امتیازی برای عربستان در جهت عادی‌سازی روابط با اسرائیل است. در این سناریو نقش عربستان بسیار حسّاس است و البتّه دو دشمن تشکیل فلسطین (در کنار اسرائیل) برای برهم‌زدن این رؤیا هر کاری خواهند کرد، حتّی همکاری غیرمستقیم با هم. (نک به این مقاله از جک استراو)

 

پیشین: انتخاب بدتر و بدترین

ایماگویه‌های مارکوس اورلیوس

                                                                                                            دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

 چیزی که برای کندو خوب نباشد برای زنبور هم خوب نیست.

 

وقتی کار خوبی کرده‌ای و کسی از آن بهره‌مند شده چرا مثل نادان‌ها دنبال چیز سوّمی مانند سپاسگزاری او یا جبران خوبی خودت می‌گردی؟

 

همین الآن می‌توانی از همه‌ی چیزهایی که دعا می‌کنی به آنها برسی لذّت ببری، خودت را از آنها محروم نکن.

 

هیچ کس نمی‌تواند جلو آرمانهایی را که در ذهن داری بگیرد. آتش، ‌آهن، استبداد یا تهمت نمی‌توانند حتّی آنها را لمس کنند.

 

در شگفتم چگونه خودمان را بیشتر از دیگران دوست داریم ولی نظر دیگران را بیشتر از باور خودمان درباره‌ی خود قبول می‌کنیم.

 

 در ذهنت فهرستی داشته باش از افرادی که در آتش خشم و نفرت از چیزی سوختند سپس از خودت بپرس عاقبتشان چه شد؟ دود و غبار افسانه‌هایی که سعی کردند اسطوره شوند.

 

اجازه نده شرایط تو را عصبانی کند. «شرایط» هیچ اهمیّتی برای تو قائل نیست.

 

افکارت را مرتّب کن و بر خودت مسلّط باش. درست مانند وقتی که از خواب بیدار می‌شوی و متوجّه می‌شوی همه‌چیز فقط یک کابوس بوده، [از افکارت] بیدار شو و ببین [آنها] چیزی جز همان خوابهای آشفته نبوده‌اند.

 

یک نفر در کشتی‌گرفتن ماهر است امّا این باعث نمی‌شود که خیرخواه، متواضع یا در برابر خطای دیگران بردبار هم باشد.

 

بهترین روش برای انتقام‌گرفتن این است که به دنبال انتقام نباشی.

 

سعی کن به روش دیگری دعا کنی و نتیجه را ببین: به جای دعا برای رسیدن به معشوق، برای نخواستن ِرسیدن به او دعا کن. به جای دعا برای رهایی از شر فلان کس، دعا کن به او بی‌اعتنا شوی. به جای دعا برای از دست ندادن فرزندان دعا کن این ترس در تو نابود شود.

 

انسان در هر جایی که زندگی می‌کند، همانجا هم می‌تواند خوب زندگی کند. زندگی درون دادگاه هم ممکن است؛ آنجا هم می‌توان خوب زندگی کرد.

 

پیشین: ایماگویه‌های گاندی

وعده‌ی کاذب

                                                                                                              جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

   

هر حمله‌ای به تأسیسات نظامی یا اقتصادی ایران از سوی اسرائیل یا امریکا دو مرحله دارد: ابتدا هواپیماهای رادارگریز (اف۳۵ برای اسرائیل و اف۲۲ برای امریکا) با حمله به بخش مؤثّر پدافندی ایران آن را از می‌اندازند، سپس دیگر هواپیماها با اطمینان خاطر به آن تأسیسات و مراکز حمله می‌کنند. بخش اوّل بخش مهم و کلیدی ماجراست. 

 

مهمترین سامانه‌ی پدافند هوایی ایران اس۳۰۰ وارداتی از روسیه است. دیگر سامانه‌های وطنی شاید برای درگیرشدن با یک نیروی نظامی عادی (مثلاً یکی از کشورهای همسایه) به کار آیند ولی به درد مچ‌‌اندازی با اسرائیل و امریکا نمی‌خورند. سامانه‌ی باور۳۷۳ که با تبلیغات زیاد ساخته شد، ‌ناکارآمدی خود را در سوریه نشان داد. ایران چهار سامانه‌ی PMU2 از روسیه خریداری کرد که در قم (برای حفاظت از فردو و تهران) و اصفهان (تأسیسات اتمی نطنز) مستقر شد. حمله‌ی جمعه‌شب اسرائیل آن‌چنان که از پیش هم می‌شد حدس زد به بخش راداری اف ۳۰۰های اصفهان بود. موشکها از هواپیماهایی در بخش غربی عراق یا حتّی سوریه شلیک شد و در اصفهان به هدف نشست. به عبارت دیگر الآن تأسیسات اتمی اصفهان در برابر فاز دوّم حمله‌ی احتمالی اسرائیل کاملاً آسیب‌پذیر است.

 

اسرائیل حدود شانزده‌سال پیش از تحویل‌دادن اس‌۳۰۰ روسیه به ایران ابراز نگرانی کرده بود و گفته بود که اگر قراراست حمله‌ای انجام شود باید پیش از استقرار آن در ایران باشد امّا از آن زمان شانزده‌سال گذشته است. در این مدّت نیروهای هوایی اسرائیل پیشرفته‌تر شده، اس۳۰۰ را با پهپادها در ایران و با موشک و هواپیما در سوریه محک زده و جنگ روسیه و اوکراین و میزان کارآمدی اس‌۳۰۰های روسیه را زیر نظر داشته است. اس‌۳۰۰های ایران از نوع صادراتی (و نه مختص روسیه) است که به نسبت دیگر اس‌۳۰۰ها یک نسل از فناوری روز عقب‌تر است. اگر ایران بخواهد به فکر ایمنی‌بخشی خود در برابر حمله‌ی احتمالی بعدی اسرائیل باشد باید به فکر واردات اس۴۰۰ از روسیه بیفتد. میزان کارایی فعلی اس۴۰۰ را از واکنش امریکا به استقرار این سامانه در ترکیه می‌شود حدس زد. این کار هم باید زود باشد نه زمانی که سناریو اس ۳۰۰ برای اس۴۰۰ نیز تکرار شود.

 

مانور «وعده‌ی صادق» آن‌چنان که نوشتم از هیچ (یا همان «صبر استراتژیک») بهتر بود و موشکهای به اسرائیل رسیده اسطوره‌ی آسیب‌ناپذیری اسرائیل را متزلزل کرد به ویژه اینکه ایران از تمام انواع موشکهای خود استفاده نکرد. امّا پاسخ اسرائیل برعکس ایران مفید و مختصر بود؛ گرچه خیلی به درد تبلیغات رسانه‌ای نمی‌خورد ولی به نیروی نظامی ایران حالی کرد که حتّی بدون ورود هواپیماهای اسرائیل به آسمان ایران، این کشور می‌تواند به همه‌ی سامانه‌های پدافندی، مراکز نظامی و تأسیسات اتمی که در سطح زمین باشند حمله کند. فعلاً شاید فردو و تأسیسات تازه‌ساز در اعماق کوههای اصفهان تا حدّی ایمن باشند؛‌ البتّه فقط فعلاً. 

 

دروغ‌‌پردازی مبتنی بر ریزپرنده‌های خیالی را به فال نیک می‌گیرم؛ این یعنی ایران نمی‌خواهد (چون نمی‌تواند) پاسخی بدهد. آینده چه خواهد شد؟ اسرائیل به هدفهایش در سوریه حمله خواهد کرد ولی باز هم سرداران ایرانی را هدف خواهد گرفت؟ انفجارهای عراق -که امریکا و اسرائیل مسئولیتش را به عهده نگرفته‌اند- چه عاقبتی خواهد داشت؟ فکر کنم ایران در کوتاه‌مدّت دوباره به بازی با کارت نیروهای نیابتی خود برگردد و -اگر عقل داشته باشند- به فکر تقویت پدافند هوایی خود با واردات اس۴۰۰ بیفتد.

ویکتور هوگو و شیخ عطّار

                                                                                                         چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳


روز ۲۵ فروردین روز بزرگدشت عطّار نیشابوری بود. بد نیست به همین مناسبت اشاره‌ای به یکی از تأثیرپذیران از وی داشته باشیم. قرن نوزدهم زمانی بود که آثار عطّار به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شد و نویسندگان که در جستجوی منابعی نو برای الهام‌گیری بودند از آنها استفاده و گاه در آثار خود -با تصریح یا به طور ضمنی- استفاده کردند. مثلاً:

  

«... شاه ایران که پیوسته نگران است و  در هراس/ زمستان را در اصفهان و تابستان را در تفلیس می‌گذراند... صاحب پسری نیز هستم که دوستش دارم، لاجرم سرخوشم/ همچون حافظ و سعدی که روزگارانی نغمه‌سرایی می‌کردند... پیش از این، در شهر میسور با فردوسی آشنا شدم/ گوئی از سپیده‌ی بامدادان شعله‌ای گرفته بود/ تا از آن تاجی بسازد و برپیشانی خویش نهد...»


اینها بخشهایی منتخب از شعر افسانه‌ی قرون است که به صراحت به نام شعرای ایرانی اشارت می‌کند ولی خود افسانه‌ی قرون با الهام از منطق‌الطیر عطّار سروده شده است. البتّه در اصل بخش سوّم و پایانی آن (افسانه‌ی قرون، پایان شیطان و خدا) که پرندگان در جستجوی خدایند و هر کدام بنا بر سرشت و طبیعت خود تصوّری متفاوت از خدا دارند که گرچه تفاوتهایی با پرندگان عطّار دارد ولی اصل و اساس و مشترکات آن بسیار زیاد است.

 

بررسی تطبیقی این دو اثر به تنهایی میزان وام‌گیری و تفاوتهای نظری دو شاعر را نشان می‌دهد ولی از آنجا که سرّ دلبران در حدیث دیگران خوشتر آید، دیدن این نقل قول از خانم لیلی انور هم بدک نیست. برای مطالعه‌ی کاملتر هم این دو مقاله‌ی پی‌دی‌اف از خانمها زینب مشتاقی و معصومه زندی توصیه می‌شود.

 

یکی دیگر از آثار ویکتور هوگو «بینوایان» است که نیازی به معرّفی ندارد. سرگذشت دزدی که تحوّل روحی را پشت سر می‌گذارد و فردی متشخّص می‌شود  -با نظرداشت آشنایی هوگو با عطّار- خیلی از فضیل عیاض دور نیست. (برای مطالعه‌ی بیشتر، این مقاله از مجید یوسفی بهزادی). امّا همیشه این تأثیرپذیری آشکار نیست مثلاً جایی را که مبدأ تغییر ژان والژان می‌شود همه به یاد داریم،‌ دزدیست که تازه آزاد شده و شبی را در خانه‌ی اسقفی سر می‌کند ولی در قبال پناه‌دادن و پذیرایی وی ظروف نقره‌‌اش را می‌دزدد. فردایش که دستگیر می‌شود اسقف شهادت می‌دهد که خودش آنها را به ژان داده و دو شمعدانی دیگر هم به او می‌بخشد و همین مقدّمه‌ی دگرگونی او می‌شود. حالا برای حسن ختام به حکایت زیر از تذکرة‌الاولیای عطّار توجّه کنید:

   

«نقل است که شبی دزدی به خانه‌ی جنید رفت و جز پیرهنی نیافت. برداشت و برفت. روز دیگر در بازار می‌گذشت؛ پیراهن خود به دست دلّالی دید که می‌فروخت و خریدار آشنا می‌طلبید و گواه تا یقین شود که از آن اوست تا بخرند. جنید نزدیک رفت و گفت: من گواهی می‌دهم که از آن اوست تا بخرید.»

مانور نظامی «وعده‌ی صادق»

                                                                                                           یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳  


اوّلین نکته در یک حمله‌ی نظامی رعایت اصل غافلگیری است. گذشته از اعلام به کشورهای منطقه و مشاهدات ماهواره‌ای چند روز اخیر، اینکه سپاه سر شب به محض ارسال پهپادها اعلام کند که حمله را آغاز کرده و بگویند که پهپادها حدود ساعت دو بامداد به اسرائیل می‌رسند (و موشک‌ها بعداً شلیک خواهند شد) یعنی تعمّد دارند که بگویند این حمله با آگاهی‌رسانی قبلی از طرف ما بوده است. 

 

سؤال نخست: با توجّه به اشراف اطلاعاتی و تصاویر ماهواره‌ای حمله بدون این اعلام تغییری هم در نتیجه به دست می‌داد؟ نه چندان. در واقع این اعلام پیشاپیش یک‌جور دست را پیش گرفتن بود تا بگویند ما خودمان نخواستیم وگرنه می‌توانستیم  خیلی مؤثّرتر آسیب‌ بزنیم.

 

سؤال دوم: آیا با وجود همان اشراف اطلاعاتی با همین تعداد موشک و پهپاد آیا راهی برای حمله‌ی موثّرتر هم بود؟ حتماً. پهپادها از مبدأ ایران به پرواز درآمدند که چند ساعت طول می‌کشد تا به اسرائیل برسند. تقریباً تمام آنها بین راه و در آسمان سوریه و اردن با جنگنده‌های امریکا، ‌بریتانیا، ‌فرانسه و اردن رهگیری شدند و اصلاً به اسرائیل نرسیدند. اگر حمله‌ی پهپادی از جوار مرز اسرائیل یعنی سوریه و به ویژه لبنان آغاز می‌شد دیگر کشورها سهم ناچیزی در رهگیری آنها می‌داشتند و بار رویارویی با آنها بر دوش اسرائیل می‌افتاد. تازه در آن زمان گنبد آهنین محک می‌خورد که با وجود مشغول شدن به پهپادها، چه تعداد از موشکها را رهگیری می‌کند.

 

دو عامل فوق باعث می‌شود که این رخداد را نه یک حمله‌ی تهاجمی واقعی بلکه بیشتر شبیه یک مانور نظامی بدانیم. یک مانور نظامی تبلیغاتی برای اقناع طرفداران که هم پاسخی داده باشند و هم با القای احساس پیروزی به طرف روبه‌رو از حمله‌ی متقابل صرف‌نظر شود (حرفی که بایدن به نتانیاهو زد).

 

همین که لبنان در حمله‌ی دیشب اصلاً شرکت نداشت خیلی معنادار است. ایران نمی‌خواست در حمله‌ی تلافی‌جویانه‌ی اسرائیل حزب‌الله آسیب زیادی ببیند بنابراین آنان را وارد بازی نکرد و فقط نیروهای نیابتی در عراق و یمن به عنوان دو کشوری که مرز مشترک با اسرائیل ندارند وارد ماجرا شدند. همکاری چندکشور با اسرائیل همانقدر که اتّحاد آنان را می‌رساند، ‌ارزش همان چند موشکی که در اسرائیل افتادند را بالا می‌برد. ضمن اینکه اگر کمک چند کشور به اسرائیل نمایانگر داشتن متحدانی برای این کشور است، نیروهای نیابتی ایران در دستکم چهار کشور نیز فرضیّه‌ی دست تنها بودن نظام ایران را رد می‌کنند.

 

با کنارگذاشتن موضوع پهپادها در واقع جنگ اصلی بین موشکها و سیستم دفاع آهنین بود که تازه ناوشکن‌های امریکا هم کمک‌حال بودند و با این وجود کمتر از ده درصد از موشکها یعنی حدود هفت یا هشت تا از دیوار رد شدند که بیشتر از انتظار من بود. در واقع همین تعداد موشک اگر دقّت بالایی داشتند می‌توانستند آسیب بسیار بیشتری به بار بیاورند.

  

اسرائیل به کمک متحدانش باید ببیند که روزنه‌های سیستم دفاعی‌اش کجاست چون خودش می‌داند که در یک حمله‌ی جدّی‌تر چه اتفاقی ممکن است بیفتد و ایران هم با اتکا به چین و روسیه همین تحلیل را برای بیشترکردن توان خود انجام خواهد داد.

 

کل ماجرای دیشب این بود که ایران با هیاهوی زیاد و با اعلام قبلی بیش از دویست پهپاد و موشک کروز و صد موشک بالستیک فرستاد که به رغم همکاری چند کشور در دفاع از اسرائیل، زیر ده تای آنان از دیوار آهنین رد شدند؛ ‌این نه یک پیروزی است (آن‌چنان که دستگاه تبلیغاتی نظام می‌گوید) و نه یک شکست مطلق (آن‌چنان که تبلیغات اسرائیل و متحدانش می‌گویند). اسرائیل برای اوّلین‌بار پس از دهه‌‌ها از طرف یک کشور -و نه شبه‌نظامیان- مورد حمله قرار گرفت و ایران پس از سالها بازی با کارت نیروهای نیابتی برای اوّلین‌بار از خاک خودش تهاجم را آغاز کرد.

 

از چند روز پیش تصاویری منتشر شد که ایران در حال نقل مکان سیستم‌های دفاعی برای تقویت مرزهای غربی است و دارد خودش را برای حمله‌ی اسرائیل آماده می‌کند. حالا توپ در زمین اسرائیل -یا در واقع نتانیاهو- است که یا با حمله به خاک ایران،‌ این کشور را مجبور به واکنشی دیگر بکند (که حتماً متفاوت خواهد بود) یا با حمله به سوریه، ‌لبنان و هدفهایی شبیه به آنها ایران را در موقعیّت اجبار به پاسخگویی قرار ندهد. اولین واکنش اسرائیلی‌ها دیشب خیلی تند بود ولی به تدریج فروکش کرد و آینده می‌تواند آبستن هر اتفاقی باشد.

دین وارونه

                                                                                                         پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳  

 

هنری که گوینده‌ی این سخنان دارد این است که درحدود پنج دقیقه تصویر مینیاتوری وارونه‌ای از تمام معارف اسلام و شیعه به دست می‌دهد که در نوع خودش بی‌نظیر است.

  

یکی از این آنها تاریخ اسلام است که گوینده ادّعا می‌کند پیامبر اسلام به دلیل رفتار خاص خودش سیزده‌سال بعد از بعثت به قدرت دست یافت (و نه زودتر مثلاً). کسی نداند فکر می‌کند که ایشان ابتدای بعثت به جای دعوت به توحید سودای ریاست داشت، نه اینکه در دوران اقامت در مکّه کلمه‌ای درباره‌ی لزوم در اختیار گرفتن قدرت بیان نکرد و تا زمانی که تهدید جانی نشد از مکّه خارج نشد. آن صفاتی که ناطق برای پیامبر برمی‌شمرد در صورتی معنا داشت که ایشان در مصدر قدرت باشد، وقتی قدرتی نداشت کدام رفتار ناشی از گوشت‌تلخی باعث تاراندن اطرافیان شده بود؟

 

وی چندسال پیش حدیث «إنّی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» را از حیث سند و محتوا تضعیف کرده بود با ابن توجیه که در اهمیّت اخلاق شکی نیست ولی آیا هدف بعثت پیامبر اخلاق بود (یا در اختیارگرفتن قدرت)؟ اگر قدرت برای گستراندن مکارم اخلاق باشد که معنای حدیث اثبات می‌شود و اگر قدرت هدف باشد بدون اینکه اتمام مکارم اخلاق را در پی داشته باشد، چنین قدرتی چه فایده‌ای دارد؟ این حدیث معیار خوبی است برای کسانی که مدّعی داشتن حکومت دینی‌اند که آیا سالها حکومت آنان جامعه‌ی تحت ریاست آنان را اخلاقی‌تر کرده یا نه.

  

متون اولیه‌ی تاریخ اسلام زمانی نوشته شد که حکومت در اختیار بنی‌امیه و سپس بنی‌عباس بود. تصویر پیامبر در آنان خیلی به حکمای زمان نزدیک بود به دلایل آشکار. این تصویر برساخته شد تا حجّتی باشد بر رفتار حاکمان با مردم و مخالفان که اگر ما چنین می‌کنیم محمّد نیز چنان می‌کرد. جمهوری اسلامی کار نیمه‌تمام بنی‌امیه و بنی‌عباس را دارد تمام می‌کند و برای توجیه اعمال خود پیامبر و امامی شبیه به خود می‌تراشد. آن علی که می‌گفت تا خوارج دست به اسلحه نبرند با آنها کاری ندارم نمی‌تواند توجیه‌گر شلیک ساچمه به چشم معترضان باشد. آن علی که در برابر توهین آشکار مخالفان خود را به نشنیدن می‌زد نمی‌تواند مستمسک اتّهام «توهین به رهبری» قرار بگیرد. با آن علی که قاضی را برای بلندکردن صدایش برکنار می‌کرد نمی‌توان بدون گذراندن مراحل دادرسی متّهمی را اعدام کرد در حالی که بعدش وکیل تسخیری و حکومتی ادّعا کند که پرونده را نتوانسته است بخواند. یک علی گوشت‌تلخ لازم است که بازیچه‌ی قدرت‌طلبی دستاربه‌سران قرار گیرد.

 

در پایان پناهیان می‌گوید پیامبر اسلام خیلی‌ها را از خودش تاراند؛ اینکه [به حکومت رسیدن] سیزده سال طول کشید به خاطر این گوشت‌تلخی بود. گویی به این جانور معمّم مأموریّت داده بودند تا در ماه رمضان معنای آیه‌ی ۱۵۹ آل‌عمران را دقیقاً برعکس بیان کند. این دیگر توهین به پیامبر و امام نیست؛ وارونه‌‌کردن معنای آیه‌ی ثقل اکبر است برای هدف قراردادن قدرت و توجیه اعمال حکومت فعلی. گویی محمد بن عبدالله از ابتدا به جای قولوا لا اله ‌إلّا الله تفلحوا در پی ریاست بود که سیزده سال طول کشید تا به آن برسد. «علی خشن فی ذات الله»، داستانی دارد که این شیخ می‌توانست لااقل به نقل از بزرگترش بیان کند تا شنونده فکر دیگری نکند. علی «گوشت‌تلخ» یک توصیه به فرمانروایان دارد و آن هم خاک بر دهان چاپلوسان پاشیدن است ولی در ادامه‌ی پروژه‌ی وارونه‌‌کردن دین اسلام و مذهب تشیّع هرچه گوینده بیشتر خودشیرینی کرد، بیشتر مقرّب درگاه شد. ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره.

گرگ‌ها و برّه‌ها

جمله‌های سینمایی -۷۳                                                                             سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳

 Indignation 2016

اولیویا: می‌دونی بنجامین فرانکلین درباره‌ی دموکراسی چی میگه؟ میگه دموکراسی مثل اینه که دوتا گرگ و یک برّه درباره‌ی اینکه چی ناهار بخورن رأی‌گیری کنن.

  

Killers of the Flower Moon 2023

ارنست سر صحبت را با دختر بومی باز می‌کند و می‌گوید که رنگ پوست زیبایی دارد. بعد از او می‌پرسد:

- راستی پوستت چه رنگیه؟

دختر: رنگ من.


 Air 2023

کفش فقط کفشه تا زمانی که یکی اونو بپوشه.

  

Holdovers 2023

معلّم به شاگرد: چیز جدیدی در تجربه‌ی بشر وجود نداره. هر نسلی فکر می‌کنه که شهوت‌رانی، ‌درد، رنج یا سرکشی رو اختراع کرده ولی همه‌ی امیال و هوسهای بشر از چندش‌آورترین تا تحسین‌برانگیزترینش اینجا (اشاره به اشیای داخل موزه) به نمایش گذاشته شده. اگر می‌خوای زمان حال یا حتّی خودت رو بشناسی باید از گذشته شروع کنی. تاریخ فقط مطالعه‌ی زمان گذشته نیست، بلکه توصیفی از زمان حاله.

  

Coup de Chance 2023

احتمال حیات هر انسانی یک در چهارصد میلیارد است، بنابراین جان انسان در حدّ خود یک معجزه است. هر موجود جانداری پیشتر بلیت بخت‌آزمایی حیات را برده پس نباید این فرصت را از دست بدهد.

 

پیشین: هویّت سیّال انسانی

سین هفتم - سلیطه‌ها

                                                                                                        دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

آن گیسوکمندان، آن ساکنان ادواری زندان، آن مجمع خوبان، آن نظام‌آشوبان، آن بازنویسان حکمت شادان، آن مایه‌ی تنگی نفس روزنه‌گشادان، آن رنگین‌شلیته‌ها، آن اتحاد جماهیر سلیطه‌ها، زیبا  و شیرین زیستند و بر زشتی شوریدند و جان و سلامت خود را در میانه نهادند؛ خدایشان بیامرزد. 

  

اوّل کسی از اینان که قدم در طریق توحید گذاشت ویدای موحّد بود که به یک تکّه چوب ناموس قدرت و بیضه‌ی ولایت را هوا کرد و بی‌آنکه قائل به تجسیم شود چون مجسّمه‌ای ایستاد. بار دیگر با بادکنکی چند مایه‌ی هتک حرمت نظام شد. نقل است که هرچه پرسیدند جواب نداد یعنی العاقل یکفیه الاشاره و العاقلة تکتفی بالایماء. 

  

کدبانویشان نرجس‌الشمیم محمّدی بود که ذهنی بسامان، موهایی پریشان و آرایش فراوان داشت. ورا پرسیدند که آرایش و زندان؟ گفت: نیکی و پرسش؟ نسرین ستوده گفت که وی در میان ما چون والدراما بود در میان فوتبالیست‌ها. از او پرسیدند که زن را در این طریق چه بهتر؟ گفت: مبارزه در وطن. گفتند: اگر نبود؟ گفت: تبرّی از دشمن. گفتند: اگر نبود؟ گفت: حیا و پرده‌پوشی. گفتند: اگر نبود؟ گفت: سکوت و خاموشی. گفتند: اگر نبود؟ گفت: بین روی کلاغ و عقل الاغ جمع کند و بیست‌وچهار هفت در رسانه‌ها ماغ کشد.

  

پیامبرشان صدیقة‌اللسان وسمقی شاعره‌ای بود که کتابی نبشت و خود را مبعوث کرد. از او پرسیدند که مگر نبی نگفت که لانبّی بعدی؟ گفت: چرا ولی نگفت که لانبیّة بعدی و سائل مدهوش شد از این جواب. گویند که ایزدنشان را پیامی سرّی فرستاد که به کشف حجاب رضا می‌دهی که فبها المراد و گرنه حکم به کشف لباس خواهم داد. و هم او گفت که پس از سالها سالاری مردان باید جهانی به پایتختی زنان برپا داشت -چنان که نزار قبانی گفت- آنگاه دم از تساوی حقوق زد. شهرنوش پارسی‌پور بسی شادمان شد و پرسید پس شود آیا که حکم به تعدد رجال برای زن دهی؟ صدیقه گفت: آسیاب به نوبت.

  

ناسیه‌ی منسیّه شیرین العباد پرسید که چرا از من سؤالی ندارید؟ گفتند که جدید چون به سوق آید، قیمت قدیم به چارچوق آید. 

 

پیش‌قراولشان فائزه‌ای بود که با دوچرخه‌ای تبلیغ علیه نظام کرد و سم استریکنین را شهره‌ی خاص و عام. پدرش را شهید و مغروق خواند و برادر شوهرش وحید را مقتول. هرگاه سخنی گفت یا مصاحبه‌ای کرد، یا در روزنامه‌ای بسته شد یا در دکانی تخته یا رجولیّت ولایت‌زده‌ای اخته. 

  

شهیده‌ی قوم ماه‌رخساری بود که دیه‌ی خون او خیزشی عظیم شد و جهانی را به شگفت آورد. جرقّه‌ای بود که با نغمه‌ی هزار «برای» اقوام ایران را گرد هم آورد؛ جان خود را نثار کرد و ظلم و سرکوب و ستم را عار و زن و زندگی و آزادی را شعار. رحمةالله علیهّن فی کل حال.

سین ششم - سیزده ایماگویه از گاندی

                                                                                                            یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳

حقیقت یکی است و راهها فراوانند.


دو روز در سال هست که ما در آنها نمی‌توانیم هیچ‌کاری بکنیم: دیروز و فردا.

 

انسان ضعیف هرگز نمی‌بخشد. بخشش همیشه از انسان قوی برمی‌‌آید.

 

هیچکس بدون اجازه‌ی من نمی‌تواند به من آسیب برساند.

  

آزادی هرگز ارزشی ندارد بدون اینکه شامل آزادی اشتباه‌کردن نیز باشد.

  

ابتدا نادیده‌ات می‌گیرند، بعد به تو می‌خندند سپس با تو می‌جنگنجد و عاقبت پیروز خواهی شد.

 

من اجازه نمی‌دهم هر کس و ناکسی با پاهای آلوده‌اش قدم به درون ذهن من بگذارم.

  

وقتی حق با توست نیازی نیست که خشمگین شوی؛ وقتی حق با تو نیست، حق نداری که خشمگین شوی.

 

نمی‌توانی رفتار و گفتار مردم راجع به خودت را تغییر دهی، امّا می‌توانی واکنشت به آنها را عوض کنی.

   

از گناه متنفّر باش، به گناهکار عشق بورز.

  

 تقلید صادقانه‌ترین شکل چاپلوسی است.

  

«راه به سوی صلح» وجود ندارد، فقط «صلح» وجود دارد.

    

 هرگاه دچار ناامیدی می‌شوم به یاد می‌‌آورم که مسیر عشق و حقیقت همیشه برنده است. خودکامگان بسیاری در طول تاریخ بوده‌اند که به نظر آسیب‌ناپذیر می‌رسیدند ولی در نهایت سقوط کردند.


پیشین: ایماگویه‌های نلسون ماندلا

سین پنجم - سیزده بازخوانی

                                                                                                          چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

بازخوانی یا اصطلاحاً کاورکردن یک آهنگ، سنّتی دیرینه نه تنها بین افراد غیرحرفه‌ای بل خوانندگان شهیر و کاربلد است. بدون ورود در بحث کلّی‌تر ارزشگذاری بین اصل و بدل خیلی خلاصه به آهنگهایی می‌پردازم که از دید بسیاری از اصل آن بهترند. نظر من این است که لااقل در مواردی که معروف‌ شده‌اند، ارزش اصل از هر لحاظ بالاتر است حتّی اگر بازخوانی آن شهرت بیشتری به دست آورده باشد. البتّه هر قاعده‌ای استثنا هم دارد که خواهم گفت.


 The Pover of Love

در کنار آهنگ فیلم تایتانیک این آهنگ معروفترین کار سلین دیون است. من هم ابتدا بازخوانی او را شنیدم سپس اصل آن را دیدم که از هر لحاظ اصل از بدل بالاتر است. جنیفر راش صدایی پر و وسیع دارد که در مقایسه با آن، صدای خانم دیون خیلی زیر و دخترانه به نظر می‌رسد. جنیفر راش فقط به‌خاطر اقامت در آلمان و نداشتن شهرت کافی در روزگاری که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی هم در کار نبود نتوانست به جایگاهی که استحقاقش را داشت برسد و آهنگ مشترک با التون جان و سفرهای متعدّد و تورهای فراوان هم کمکی نکرد. خودتان این میکس را بشنوید و قضاوت کنید. (من مشکلی با خانم دیون ندارم ولی آهنگ آداجیو از سیسیل را بشنید. این خانم در آهنگ فیلم تایتانیک فقط به عنوان وکال سلین دیون را همراهی می‌کرد. واقعاً او برای خواندن اصل آهنگ مناسب‌تر نبود؟)


Hallelujah

یکی از مواردی که اجماع نسبی برای بهتر بودن بازخوانی هست بازخوانی جف باکلی از هاله‌لویاست که این‌جانب هرچه دقّت کردم از راز آن سر در نیاوردم. اکثر کاورهای این آهنگ کیفیّت بهتری دارند و نمی‌دانم کدام وجه از وجوه هنری ناشناخته‌ی حضرت باکلی چشم خلایق را گرفته است. گذشته از اصل آهنگ و ترانه، آن صدای بم لئونارد کوون کجا و این صدای پسرانه کجا؟ قاعدتاً این مورد از آهنگهایی است که باید یک مرد بازبخواند ولی این اجرا از داوینا میشل را ببینید و با بازخوانی باکلی مقایسه کنید.  


Jolene

وقتی دالی پارتن گفته که کاور جک وایت را دوست دارد، ما کی باشیم که اعتراض کنیم؟ اوّل که این را شنیدم گفتم شاید طرف دگرباشی چیزی است ولی دیدم که خیر. آهنگی را که یک زن باید بخواند چرا باید یک مرد بخواند آن هم بدون دست‌بردن در آهنگش؟ دالی پارتن آهنگهای بسیاری دارد که خوانندگان حرفه‌ای آن را دوباره خوانده‌اند و خوب هم خوانده‌اند ولی این یکی حتماً جزو آنان نیست.

 

 I Will Always Love You

معروفترین بازخوانی موفّق از کارهای دالی پارتن متعلّق به ویتنی هیوستون است. قدرت حنجره و وسعت دامنه‌ی نتهایی که خانم هیوستون اجرا می‌کند تا حدودی بدل بودن آن را پوشش می‌دهد. شأن نزول سرودن اصل ترانه را شاید شنیده باشید که دالی پس از ترک کسی که به او علاقه داشت این ترانه را می‌سراید و تمی غمگین و نوستالزیک دارد امّا هیوستون از آن  اجرایی حماسی به دست می دهد که اثری از دریغ و افسوس در آن نیست.

 

Hotel California

خوب تعصّب را کنار بگذاریم و به کاوری بپردازیم که از اصل جلو می‌زند. اجرای افسانه‌ای گروه ایگلز از این آهنگ بی‌تردید اصل آهنگ از جیپسی کینگ را پشت سر می‌گذارد. این مورد به عنوان یک مورد آموزشی از چگونگی بازخوانی یک آهنگ باید مورد بررسی قرار بگیرد. در یک کلام بازخوانی باید چیزی یا چیزهایی بیش از آهنگ اصلی داشته باشد تا اثری بدیع به شمار آید. آنها فقط اصل ملودی را وام گرفتند، ریتم و سازبندی آن را عوض کردند، گیتاریستهای حرفه‌ای ایگلز تک‌نوازی‌های درخشانی در طول اجرای طولانی این آهنگ دارند، ترانه با تمی غریب و متنی زیباتر جایگزین شده و صدای دان هنلی به خوبی روی آن نشسته است.

 

Todo Cambia

یکی از بازخوانی‌های موفّق، کاور خواننده‌ی افسانه‌ای آرژانتینی مرسدس سوساست که با استفاده از آن در فیلم «ما یک پاپ داریم» معروفتر هم شد. صدا و قدرت اجرای خانم سوسا ترانه‌ی پرمعنای این آهنگ را جلا و درخشش بیشتری می‌دهد. در عین حال کار برادران نومهاوسر با موزیک ویدئوی خوبی که برایش ساختند همچنان شنیدنی و دیدنی است.

 

Nothing Compares 2 U

بالاتر از معیارهایی گفتم که می‌تواند یک کاور را موفّق‌تر کند ولی آیا بدون آنها هم می‌شود؟ مرحومه مغفوره شینید اْکانر نشان داد که بله می‌شود. آهنگ و ترانه‌ی پرینس کار موفّقی بود ولی شیوه‌ی اجرای اکانر آن را تبدیل به اثری ابدی کرد.

  

I Do Not Want What I Havn't Got

از آنجا که اگر یکی بزنی،‌ یکی می‌خوری بدی لاوت هم آهنگ بالا را از شینید اکانر قاپیده و به خوبی هم از پسش برآمده است. صرفاً جهت اطّلاع. 

 

Señorita

از آثار «فاخر» موسیقی پاپ و خوانندگان حرفه‌ای دور بشویم و به مستضعفان ساکن یوتیوب بپردازیم. اگر از آن «اولالا»ی داخل آهنگ بخواهیم حسن استفاده کنیم قاعدتاً باید بازخوانی فرانسوی چیز به‌دردبخوری دربیاید دیگر. خوانندگان زیادی به زبان فرانسه این آهنگ را خوانده‌اند که این اجرا به نظرم ترجمه‌ی بهتری دارد و سینیوریتا را هم تبدیل به مادموازل کرده است. دیگر کاورهای کلویی نیز همگی با ترجمه‌ی متن به زبان فرانسه‌اند.

 

Shape of You

این آهنگ پرطرفدار هم بازخوانی‌های متعدّدی داشته که صرفاً برای نمونه به این ترکیب خواننده‌ی اصلی با J.Fla گوش فرا دهید. این دختر کره‌ای ملکه‌ی کاورپراکنان ساکن یوتیوب است که دنبال‌کنندگانش از بسیاری از خوانندگان حرفه‌ای بیشتر است و می‌بینید که او را کنار خواننده‌ی اصلی هم گذاشته‌اند. به نظرم بهترین کارش Chandelier باشد که خیلی‌ها جرئت خواندنش را ندارند.  

 

Sway

این آهنگ را بیشتر با اجرای دین مارتین می‌شناسند که کاور آهنگ اسپانیایی Quien Sera با صدای پدرو اینفانته است. آهنگ بسیار پرطرفداری که به زبانهای گوناگون دوباره خوانده شده و بهترین بازخوانی آن از دید من کار رزماری کلونی است. کاش برادرزاده‌اش نصف استعداد او را در بازیگری داشت.

 

Train Wreck

جیمز آرتور از خوانندگانی است که اصلاً به جایگاهی که استحقاق داشته نرسیده است. آهنگ Train Wreck او خیلی راحت می‌توانست به صدر جدول بیلبورد برسد و از به‌اصطلاح هیتهای امثال لویس کاپالدی چیزی کم ندارد. دقیقاً به‌خاطر شهرت کمتر این آهنگ بازخوانی کمتر و با کیفیّت پایین‌تری هم داشته است. بهترین بازخوانی آن کار بریتنی مگز استرالیایی است.


گل سنگم

هرگونه اشاره به این آهنگ و بازخوانان آن با توجّه به طرفداران سینه‌چاک خواننده حکم انتحار را دارد چون همه‌ی کاورهای آن به نزدیکی اجرای اصلی هم نرسیده است. در عین حال به این بازخوانی دو برادر یهودی بخارایی گوش بسپارید. اگر به خال هندویش سمرقند و بخارا را نبخشیده بودیم حالا می‌نوشتم به این دو یهودی هموطن گوش فرا دهید. باز بگویید حضرت حافظ!

 

پارسال: ترانه‌های ردشده

سین چهارم - سروصدای پس‌زمینه

                                                                                                         دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳

جایزه‌ی صدای فیلم «The Zone of Interest» یا «منطقه‌ی تحت‌نظر» یکی از دو شگفتی مراسم اسکار امسال بود. جایزه‌ی اوّل که به اما استون برای ایفای کمابیش اغراق‌آمیزش داده شد می‌توانست خیلی راحت نصیب زاندرا هوله در فیلم «کالبدشکافی یک سقوط» شود امّا بازی او در فیلم «منطقه‌ی تحت‌نظر» نه تنها از آن فیلم چیزی کم ندارد که بالاتر هم هست. تفاوت جزئیّات ایفای دو نقش مانند راه‌رفتن و حالت صورت و زبان بدن می‌تواند بهترین راهنمای مطالعه برای علاقمندان بازیگری از یک بازیگر برجسته‌ی بین‌المللی باشد. نوعی عوامانگی در رفتار و گفتار زن هست که مرا به یاد شخصیّت کیت وینسلت در فیلم «The Reader» انداخت؛ دو نمونه از پیش‌پاافتادگی شر.

  

تفاوت دو فیلم «اپنهایمر»‌ و این فیلم در نوع برخورد با موضوع صدا بود. آنانکه فکر می‌کردند فیلم نولان جایزه را می‌برد نظر به تفاوت فاحش تکنیکی باند صدای این فیلم داشتند ولی ویژگی فیلم گلیزر در محتوای صدا بود نه شکل آن. یعنی صدا نه به عنوان جزء مکمّل فیلم بلکه به مثابه یکی از شخصیّتهای آن ایفای نقش می‌کرد و این از ابتدای فیلم و سیاه‌شدن پرده اعلام می‌شد و ادامه می‌یافت. اگر عادی‌شدن شر در بازی شخصیّتها نمود می‌یافت، نادیده‌گرفتن آنچه ورای دیوار می‌گذرد برای آنها به ناپدیدشدن شر می‌انجامید. نکته‌ی موحش فیلم این است که همین اتّفاق برای بینندگان نیز می‌افتد یعنی بیننده‌ای که در ابتدای فیلم متوجّْه سروصدای آن ور دیوار می‌شود به شکلی ناخودآگاه برای دنبال‌کردن داستان فیلم و تمرکز روی آنچه می‌گذرد از نیمه‌های فیلم به بعد دیگر آن سروصدا را از ذهنش حذف می‌کند و نمی‌شنود!

 

این موضوع به نظر آشنا نمی‌‌آید؟ اوکراین را در نظر بگیرید؛ پس از هیجان ابتدایی حمله‌ی روسیه حالا برای اکثریّت مردم خبرهای آن خطّه تبدیل به امری کمابیش عادی شده و دنبال‌کنندگان وقت محدودی را به آن  اختصاص می‌دهند. شاید اگر وضع فجیع رفح نبود، ‌مسأله‌ی فلسطین نیز به همین سرنوشت دچار می‌شد. قدرت انطباق‌پذیری بشر در برابر رویدادها حیرت‌آور است. 

 

بردن جایزه‌ی بهترین فیلم بین‌الملل گرچه به‌خودی‌خود شگفتی نبود ولی با توجّه به موضع‌گیری جاناتان گلیزر و تهیه‌کننده‌ی فیلمش به عنوان دو یهودی علیه اشغال فلسطین و جنایات اسرائیل در جوایز بفتا بالقوّه می‌توانست به رویدادی یکّه در مراسم اسکار تبدیل شود که همین‌طور هم شد. سخن‌گفتن از مظلومیّت فلسطین و موضع‌گیری در برابر اسرائیل در این سطح قبلاً فقط در اروپا قابل تصوّر بود و در امریکا رسانه‌های رسمی چنین اجازه‌ای نمی‌دادند. حالا هم خیلی وضع فرق نکرده ولی رسانه‌های کوچک و شبکه‌های اجتماعی کار را در امریکا هم دگرگون کرده است. مهمانان اسکار به زحمت و از میان تجمّع معترضان حمله به غزّه خود را به سالن مراسم رساندند و سخنان گلیزر که گفت هولوکاست نباید دستاویز سوءاستفاده از آن برای اشغال شود به نقطه‌عطف مراسم امسال تبدیل شد. تشویق حاضران این شگفتی را کامل کرد و نشان داد که خیلی چیزها عوض شده و بیشتر از این هم خواهد شد و می‌دانید که افکار عمومی یعنی همه‌چیز. 

  

سالها پیش که اکبر گنجی در هیئت یک قهرمان از ایران رفت و پایش به امریکا رسید شان پن به او گفت که خودش را برای حرف‌زدن درباره‌ی اسرائیل خسته نکند چون اینجا کسی به او گوش نمی‌دهد. حالا نشان‌های قرمز روی لباس ستاره‌های هالیوود برای محکومیّت حمله به غزّه ـ آن هم در حالی که حماس یک قتل عام اساسی را پیش از آن انجام داده بود- نوید آینده‌ای متفاوت را برای حل بزرگترین معضل سیاسی جهان به ما می‌دهد. نتانیاهو درست گفت که چهره‌ی خاورمیانه عوض خواهد شد ولی نه لزوماً به آن معنایی که او اراده کرده بود.

سین سوم - سرترین‌های ۱۴۰۲

                                                                                                                جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳

سرترین چهره: نرگس محمّدی

سرترین جوان: آرمیتا گراوند

سرترین شیخ: محمّدتقی اکبرنژاد

سرترین نقل قول: تاج از ناصر حجازی: من از عقیده‌ام نمی‌زنم تا به نانم اضافه کنم.

سرترین جمله‌ی معرَف نظام: خانه‌ی شما محلّ کار ماست. (مأمور بازداشت به عالیه مطلب‌زاده)

سرترین آرزو: ماه‌منیر مولایی‌راد: کاش گمنام‌ترین آدم دنیا بودم.

سرترین توهّم سال: خامنه‌ای: حرف خدا بر زبانم جاری شد.

سرترین حکم مجازات: بازگرداندن آبروی جمهوری اسلامی (حسین رونقی)

سرترین جمع‌بندی سال: ما آزمودیم بخت خویش،‌ سعید حجاریان

سرترین میخ بر تابوت: مخالفت خامنه‌ای با رفراندم

سرترین خطوط قرمز: خطوط قرمز خامنه‌ای به نقل از مهدی نصیری

سرترین زیرخاکی تاریخ: سوءقصد به آیت‌الله خمینی و پرونده‌سازی کا.گ.ب برای قطب‌زاده و دیگران

سرترین افتخار نظام: انجام دوسوم اعدامهای جهان در سال ۲۰۲۲

سرترین دستاورد نظام: بسته‌بودن در دوسوم مساجد ایران

سرترین افشاگری: عقد اجباری یا تجاوز به دختران اعدامی دهه شصت (یک و دو)

سرترین منتقدان: شهاب‌الدین حائری شیرازی، سیدحسین مرتضوی، مهدی نصیری

سرترین لطیفه: میرسلیم: این تعبیر که خودروهای داخلی «آشغال»‌ هستند، بی‌احترامی محرز به ساحت رهبر معظّم انقلاب است.

سرترین بیانیّه‌ها: دو بیانیّه‌ی چین و روسیه در هماهنگی با کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس درباره‌ی جزایر ایرانی

سرترین آمار: تعداد کودکان کار به ۱۵ درصد  جمعیّت کودکان رسیده است.

و بیش از پنجاه درصد پذیرفتگان تخصّص‌های مختلف پزشکی در دانشگاه دارای سهمیّه‌اند.

سرترین فایلهای صوتی و تصویری: آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله شمس خراسانی،‌ صادقی تهرانی، سروش محلّاتی

سرترین جمله: تار موی زنان طناب دار دیکتاتوری است (زهرا رهنورد)

سرترین کتاب: زن، زندگی، آزادی (مرجان ساتراپی)

سرترین توصیف: جمهوری اسلامی معادل حاکمیّت مطلق صنف روحانیّت شده است. (روغنی زنجانی)

 

پارسال: سرترین‌های ۱۴۰۲

سین دوم - سفرکردگان

                                                                                                             پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳

میرشمس‌الدین ادیب سلطانی، پروانه معصومی، کریم مجتهدی،‌ شهلا لاهیجی، اکبر گلپایگانی، آرمیتا گراوند، پرویز اذکایی، محمد اسماعیلی، لیلی افشار، عماد افروغ، آتیلا پسیانی، باقر پرهام، کیومرث پوراحمد، شاپور جورکش، فخری خوروش، حسین زمان،‌ پروین نوری‌وند،‌ اسماعیل سلطانیان، کورش صفوی، ر.اعتمادی، احمد سمیعی گیلانی، جمشید عندلیبی، عدنان غریفی،‌ داوود هرمیداس باوند، داریوش مهرجویی،‌ وحیده محمّدی‌فر، فیروز نادری، ابراهیم گلستان، پویا مولایی راد، امیربانو کریمی، فردوس کاویانی، فخری نیکزاد،‌ بیتا فرّهی، توران مهرزاد، صمد موحّد، محمّد محمّدعلی، نعمت احمدی، فریماه فرجامی، احمدرضا احمدی و...

سین یکم - سال‌مبارکی با سعدی

                                                                                                            چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳



       یا مقلّب القلوب و الابصار، یا مدبّر الّلیل و النّهار،‌ یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال

   

                        برآمد باد صبح و بوی نوروز                      به کام دوستان و بخت پیروز

                        مبارک بادت این سال و همه سال          همایون بادت این روز و همه روز

                       چو آتش در درخت افکند گلنار                        دگر منقل منه آتش میفروز

                       چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست       حسد گو دشمنان را دیده بردوز

                        بهاری خرّمست ای گل کجایی                     که بینی بلبلان را ناله و سوز

                        جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد                   برادر جز نکونامی میندوز

                        نکویی کن که دولت بینی از بخت                     مبر فرمان بدگوی بدآموز

                        منه دل بر سرای عمر سعدی                  که بر گنبد نخواهد ماند این گوز

                        دریغا عیش اگر مرگش نبودی                      دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

 

سالی پر از نیک‌گویی،‌ نیک‌بینی، نیک‌شنوی،‌ نیک‌پنداری و نیک‌کرداری برای دوستان آرزو می‌کنم. باشد که دور دوروزه‌ی بدگویان بدآموز به پایان خود نزدیک‌تر شود و این سامان نیز رنگ شادی بی‌هزینه، دانش بی‌تعصّب و زندگی بی‌تکلّف را به خود ببیند.

Real Time Web Analytics